به گزارش روابطعمومی اداره کل کتابخانههای عمومی استان خراسان رضوی، همزمان با چهل و پنجمین سالگرد دفاع مقدس، دوازدهمین دوره «شب شعر دفاع مقدس» در کتابخانه شادروان امیر مسروری حکمآباد شهرستان جوین برگزار شد.
علی اکبر آزادواری، فرماندار جوین در این آیین با ابراز خرسندی از حضور فرزانگان فرهنگ و دوستداران شعر، بر نقش مؤثر شعر در تقویت هویت فرهنگی جامعه تأکید کرد. وی ضمن تقدیر و تشکر از حضور علاقهمندان و دوستداران این شب ادبی، یادآور شد که شاعران و فرزانگان ادب، بخش مهمی از هویت ایران را تشکیل میدهند و مسئولیت دارند هنر و زبان شعری خود را در خدمت تعالی انسانی و ارتقای ارزشهای والا بهکار گیرند.

فرماندار جوین افزود: شعر و ادب نهتنها تجلی ذوق هنری است، بلکه وسیلهای برای ترویج ارزشهای انسانی و فرهنگی است و همه فعالان عرصه شعر موظفاند هنر خود را در مسیر خدمت به انسانیت و فرهنگ والا بهکار گیرند.

حجتالاسلام جواد ایزانلو در مراسم شب شعر دفاع مقدس:ضمن تبریک فرارسیدن هفته دفاع مقدس، از برگزاری موفق دوازدهمین دوره «شب شعر دفاع مقدس» ابراز خرسندی کرد. وی با قدردانی از حضور فعال شاعران و دوستداران شعر، بر اهمیت شعر بهعنوان وسیلهای اثرگذار در ترویج ارزشهای اخلاقی، فرهنگی و دینی تأکیدکرد. حجتالاسلام ایزانلو با اشاره به آموزههای قرآن کریم، به آیه ۲۲۴ سوره شعراء و پیامهای الهی در سوره شورا اشاره کرده و یادآور شد که شعر، علاوه بر جنبه هنری، میتواند بهعنوان ابزاری ارزشمند در انتقال مفاهیم الهی و اخلاقی در جامعه نقشآفرینی کند.

حسین ملکوتی، مسئول کتابخانه شادروان امیر مسروری حکمآباد، نیز با گرامیداشت یاد و خاطره شهیدان والامقام و تبریک ایام پرافتخار دفاع مقدس، از حضور مسئولان و مدعوین قدردانی کرد. وی ضمن خیرمقدم به شهردار، فرماندار و امامجمعه و سایر مسئولین شهرستانی از حضور سرپرست ادارهکل کتابخانههای عمومی استان خراسان رضوی و هیأت همراه در این برنامه قدردانی و بر اهمیت این برنامهها در ترویج فرهنگ ایثار و مقاومت تأکید کرد.
ملکوتی با اشاره به جایگاه شعر و ادب در انتقال پیامهای حماسی، برگزاری دوازدهمین دوره این رویداد فرهنگی را نتیجه مصوبه انجمن کتابخانههای عمومی شهرستان جوین و همکاری اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی دانست و ابراز امیدواری کرد که برگزاری چنین محافلی یاد و نام شهدا را در ذهن نسلهای آینده زنده نگاه دارد.
در ادامه این محفل ادبی، شاعران با محوریت دفاع مقدس به شعرخوانی پرداختند.

جواد جعفری نسب
زخمی رسید بر تن ِایران
دشمن رسیده است به ایران جز ننگ در نظاره نباشد
باید که دست بُرد به شمشیر جز جنگ هیچ چاره نباشد
باید شراره صاعقه باشیم، بر فرق غاصبان شباندیش
اصلاً جواب تند شرارت چیزی به جز شراره نباشد
امروز شک و شبهه محال است کی فرصت جواب و سؤال است؟
تردید را زمین بزن امروز هنگام استخاره نباشد
بگذار از نیام درآید شمشیر انتقام بر آید
تا در خیال دشمن گستاخ این بد دلی دوباره نباشد
دیگر کلام، شهد و عسل نیست ما را دل و دماغِ غزل نیست
بر من مگیر خرده که این شعر دارای استعاره نباشد
ما شاعران فصل حضوریم سردارهای جبهه ی نوریم
بر دوشمان اگر چه نشانی از قپّه و ستاره نباشد
مرگا به من اگر که به میدان، میدانِ ِپاسداری از ایران
این سینه چاک چاک نگردد، این قلب پاره پاره نباشد
«زخمی رسید بر تن ایران» کافی است این اشاره برایت
باید به عزم رزم نیازی حتّی به یک اشاره نباشد
********************************************************

خدابخش صفادل:
«سهم من و مریم »
درست فاصله ای چند تا محرم بود
قطار آمد و بارَش بساط ماتم بود
قطار آمد و آتش برای مان آورد
هزار شعله، نه! انگار کن جهنم بود
نگاه کرد به آتش نشان و زوزه کشید
بساط حیله هم از هر طرف فراهم بود
کسی برای تَهَمتَن نگفته بود از چاه
میان معرکه، تنها شغاد، مَحرم بود
به پیشواز برادر به حیله می آمد
هزار چهره، نه! اهریمن مجسم بود
خیانت از در و دیوار رو نشان می داد
درست جنگ میان شَغاد و رستم بود
صلیبِ داغِ تو، تنها، نصیب من شد، مرد!
فقط همین به خدا سهم من و مریم بود ...
تمام قامتِ سبزت، نصیبِ آتش شد
نه! عادلانه نبود این، نه! سهم ما هم بود
هلا دلاور آتش نشان من برخیز
که پنجه های تو، فولاد بود، محکم بود
شکست پشت غزل های عاشقانه ی من
که درد داغ تو سنگین تر از دو عالم بود
شبیه قامت مردانه ات، همیشه ی من !
میان طایفه ی ما نبود یا کم بود
دلواپس حال دو تن»
هرگز مبادا لحظه ای را مثل من باشی
هرگز مبادا شاهد مرگ چمن باشی!
یک بیستون اندوه را باید تحمل کرد
غمگین ترین افسانه در هر انجمن باشی
هرگز نمی فهمی که یک مرد از چه دلتنگ است
باید که حتماً آشنا با کوهکن باشی
شاید بفهمی قصه ی تهیمنه را، وقتی
مانند او دلواپس حال دو تن باشی
دلواپس حال دو تن بسیار سنگین است
این درد را آن وقت می فهمی که زن باشی!
در یورش نامردمی ها، گاه از جان هم
دل کندن آسان است اگر فکر وطن باشی
آرام از البرز بالا می روی یک روز
تا مثل آرش خار چشم اهرمن باشی!
من با تمام دردهایم باز می خندم
این را نمی فهمی مگر از جنس من باشی!
دیگر چه جای ترس از مرگ است، وقتی که
با آفتاب و ماه در یک پیرهن باشی
هر چند ای در! بسته ماندی سال ها، اما
این روزها باید به فکر وا شدن باشی
آن مرد، در باران که می گفتند، می آید
باید به فکر باغ های نارون باشی
این دردهایی را که در این شعر پنهان است
آن گاه می فهمی که خود اهل سخن باشی!
********************************************************

معصومه عباسی :
امواج پر خروش صدایت دمادم است
دریایی از شکوه به نامت فراهم است
دنیا به اوج قدرت تو خیره مانده است
امروز آسمان تو خط مقدم است
از قلهی بلند رهایی گذشته ای
بال شکوهمندیات از جنس پرچم است
طوفان وزیده است و سرت خم نمیشود
از بس که ریشههای امید تو محکم است
از تو هماره ذلت تسلیم دور باد
تا در دلت حماسه و شور محرم است
ما خواب رفتهایم و تو بیدار ماندهای
چشمان بیقرار تو صبح مجسم است
در هرنفس به نام تو ایران سربلند
شعری اگر سروده شود باز هم کم است
********************************************************

مهدی صحرایی :
امواج پر خروش صدایت دمادم است
دریایی از شکوه به نامت فراهم است
دنیا به اوج قدرت تو خیره مانده است
امروز آسمان تو خط مقدم است
از قلهی بلند رهایی گذشته ای
بال شکوهمندیات از جنس پرچم است
طوفان وزیده است و سرت خم نمیشود
از بس که ریشههای امید تو محکم است
ز تو هماره ذلت تسلیم دور باد
تا در دلت حماسه و شور محرم است
ا خواب رفتهایم و تو بیدار ماندهای
چشمان بیقرار تو صبح مجسم است
در هرنفس به نام تو ایران سربلند
شعری اگر سروده شود باز هم کم است
این شهیدان جوان را از کجا آوردهاند
لالههای بینشان را از کجا آوردهاند
در گلوی بادها گلواژه های غربت است
این غزلهای روان را از کجا آوردهاند
این کفنها، این کفنهای سبک تر از نسیم
بوی خون و استخوان را از کجا آوردهاند
یک بغل خاکند اما بوی قرآن میدهند
آیههای آسمان را از کجا آوردهاند
در شگفتم سینههای خسته بعد از سالها
نوحهی آهنگران را از کجا آوردهاند
ما بدیم اما شهیدان باز ما را دیدهاند
این نگاه مهربان را از کجا آوردهاند
نامشان آمد هوای شهر را باران گرفت
ابرهای ناگهان را از کجا آوردهاند
من کجا شعر شهیدان بلنداختر کجا
واژههایم این توان را از کجا آوردهاند
********************************************************

حسین شکیبی نیا:
هنوز نام شما بر سر زبان جاریست
ستاره ای که در اعماق کهکشان جاریست
غم نبودنتان مثل قطره ی اشکی
به روی گونه ی تب دار مادران جاریست
به چشم مردم ساده اگر پلاک شدید
شکوه نام شما در همه جهان جاریست
به سطر سطر ورقهای روشن تاریخ
چه خاطرات قشنگی به یادتان جاریست
چقدر داغ جوان مانده بر دل این خاک
چقدر لاله در این دشت بیکران جاریست
برای هر وجب از خاکمان گلی دادیم
و این معامله تا آخرالزمان جاریست
وقتش رسیده خرم و خندان ببینمت
دور از فریب و فتنه و بحران ببینمت
از هفت خوان و حشت و طوفان عبور کن
تا سربلند در همه دوران ببینمت
مثل نهنگ در دل طوفان روزگار
چرخی بزن دو باره خروشان ببینمت
یادم نرفته همینه ی سربداری ات
بگذار تا دوباره همان سان ببینمت
تو سرزمین عشق و شکوه و حماسه ای
هرگز مباد زار و پریشان ببینمت
دنیا به احترام شکوه تو ایستاد
تا با غرور رستم دستان ببینمت
خورشید پر فروغ طلوعی دوباره کن
تا بر فراز قله ی ایمان ببینمت
در پیشگاه رحمت سلطان انس و جان
مشمول لطف شاه خراسان ببینمت








ارسال نظر